آنـگــاه که در انتـهای افـق
آسمـان ِ تـیـره ، تـبـســم کرد
سـپـیــده برآمــد
و زمین و دریـا نورباران شد
امـا روشـنـایـی اش
فقط تا غــروب ، پـاییــد ....
گُــُـلـبــانــو !
با لـبخـند ِ مهربـانـت
چه افـســونــی خوانده ای
کـه فروغ ِ آذرخـش اش
بــر این قـلـب ِ سـوکــوار
هـرگز ، غــروب ندارد ؟!